سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]

مسافر کربلا

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 95/6/19 7:56 عصر

اول

چشم باز می‌کنی و می‌بینی مشغولی

بستنِ چمدانی برای سفر به حرم ارباب

دوم

همسرم صدا می‌کند: دیر شد! چه کار می‌کنی؟؟

من اما دست خودم نیست.

دانه دانه لباس‌هایم را توی دست می‌گیرم 

- با این لباس چند گناه کرده‌ام؟

مچاله‌شان می‌کنم و توی کمد پرتاب...

لباس بعدی و لباس های بعدی...

حالا دیگر کمد پر شده و چمدان هنوز خالی ست...

چه کار کنم؟

چکار می‌توانم کنم؟

 

سر درون کیف می‌برم و باران...

دوم

همیشه در حرم سلطان طوس به آینده ای فکر می کردم  که مقابل گنبد باصفای ابوالفضل العباس(ع)

پیشانی بر زمین داغ کربلا گذاشته ام

اللهم لک الحمد حمد الشاکرین...

می رفتم توی صحن گوهرشاد می نشستم روبروی گنبد طلایی اش

و زیر لب می خواندم اذن دخول حرم تو، یا ابالفضله(ع)

دست عطا و کرم تو، یا ابالفضله(ع)

سوم

کودکی هایم

دوست داشتم زنجیر بودم،

زنجیرِ کاسه‌هایِ آویزانِ سقاخانه،

چه با وفا بوسه می‌دادند،

لب‌های زائرین رضا را

آخ گفتم آب و یاد تشنگی اباعبدالله جگرم را  سوزاند

و کربلا که هنوز قسمتم نشده...

 

کربلا را باید به خون فهمید

لحظه لحظه‌اش را باید به آدم بفهمانند

تمام دعایم در حرم امام الرئوف

ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارت الحسین...

 

ان شاءالله روز دوشنبه عازم حرم با صفای امیرمومنان(ع) هستیم. در همین جا از همه دوستان ارجمندم حلالیت می طلبم.




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ